کمبود انرژی به ویژه در دیزل و سوخت جت، تولید مواد غذایی، حمل و نقل و ثبات اقتصادی را تهدید می کند.
نقش کلیدی دیزل و سوخت جت غیر قابل انکار است و در این مقاله سعی شده گلوگاه (بحران) انرژی که جهان به دلیل عرضه ناکافی این نوع سوختها با آن مواجه است و اثراتی که ممکن است چنین گلوگاهی داشته باشد را بیان شود.
اقتصاد خودسازماندهنده جهان تمایل دارد وقتی به گلوگاهها برخورد میکند، چیزهایی را که ممکن است بخشهای غیر ضروری تلقی شوند، از بین ببرد. به طرز عجیبی، به نظرم می رسد که برخی از دولت های مرکزی ممکن است تحت فشار قرار گیرند.
به نظر می رسد کشورهایی که به اندازه کافی ثروتمند هستند که برنامه های بازنشستگی بزرگی برای شهروندان خود داشته باشند، در برابر سقوط دولتشان آسیب پذیر هستند.
این فشار دادن بخشهای غیرضروری اقتصاد میتواند با جنگ اتفاق بیفتد، اما همچنین میتواند به دلیل مشکلات مالی ناشی از کالاها و خدمات واقعی کافی برای دور زدن اتفاق بیفتد، یک مشکل اساسی این است که دولت ها می توانند پول چاپ کنند، اما نمی توانند منابع واقعی مورد نیاز برای تولید کالاها و خدمات نهایی را چاپ کنند.
در شرایط کنونی فشردگی به دلایل مالی، یا به این دلیل که قانونگذاران نمیتوانند توافق کنند، حداقل به اندازه یک جنگ جهانی دیگر محتمل است، به عنوان مثال ایالات متحده در انتخاب رئیس مجلس نمایندگان با مشکل مواجه است، زیرا قانونگذاران در مورد برنامه های بودجه اختلاف نظر دارند.
می توان تصور کرد که یک تعطیلی طولانی به دلیل این بن بست رخ دهد و شاید این بار نه، اما در چند سال آینده، چنین اختلاف نظری ممکن است به تعطیلی دائمی دولت مرکزی ایالات متحده منجر شود و هر ایالت را به حال خود رها کند.
برنامه های دولت مرکزی ایالات متحده، مانند تامین اجتماعی و مدیکر، احتمالا ناپدید خواهند شد. این به هر ایالت بستگی دارد که هر گونه برنامه جایگزینی را که قادر به تهیه آن هستند، حمایت کنند.
در بحبوحه فشار اقتصادی، و در واقع کل جهان، یک سیستم مبتنی بر فیزیک است که دائماً در حال تکامل است و هر بخش از اقتصاد به انرژی از انواع مناسب نیاز دارد.
انسان و حیوان غذا می خورند و اقتصاد امروزی به انواع مختلفی از سوختهای فسیلی به اضافه نیروی انسانی نیاز دارد که این تکامل در جهت پیچیدگی بیشتر و کارایی بیشتر است.
در حال حاضر یک تنگنا در تامین انرژی وجود دارد که ناشی از جمعیت بیش از حد نسبت به مقدار نفتی است که برای ساخت دیزل و سوخت جت استفاده می شود (شکل 1).
نگرانی این است که بسیاری از دولتها و کسبوکارها در واکنش نسبت به چیزی که آن را فشار دوم مینامند، سقوط کنند، در سال 1991 دولت مرکزی اتحاد جماهیر شوروی پس از یک لغزش طولانی مدت از سال 1982 سقوط کرد.
همه بخشهای اقتصاد از جمله سازمانهای دولتی و کسبوکارها، دائماً در حال تکامل هستند.
آنها برای مدتی رشد می کنند اما زمانی که محدودیت ها نمایان شود، به احتمال زیاد، اقتصادها کوچک می شوند و ممکن است فرو بریزند.
تنگنای فعلی انرژی به اندازهای وحشتناک است که برخی ناظران نگران وقوع جنگ جهانی دیگری هستند.
چنین جنگی می تواند مرزهای ملی را تغییر دهد و قابلیت واردات بخش هایی از جهان را کاهش دهد و این یک نوع فشار دادن به بخشهای عمده اقتصاد جهان است، در واقع به نظر می رسد کمبود زغال سنگ زمینه را برای جنگ جهانی اول و دوم فراهم کرده است.
هر نوع فشار (اقتصادی) متفاوت است، وقتی کالاها و خدمات کافی برای رفت و آمد وجود نداشته باشد، برخی از بخشهای ناکارآمد اقتصاد باید تحت فشار قرار گیرند و به نظر پرداخت (حقوق) به بازنشستگان ناکارآمد است زیرا بازنشستگان خودشان کالاها و خدمات تمام شده را تولید نمی کنند (کارایی اقتصادی ندارند!).
رهبران جهان دوست دارند باور کنیم که آنها مسئول اتفاقاتی هستند که در اقتصاد جهانی می افتد اما آنچه که این رهبران می توانند انجام دهند محدود به منابع واقعی قابل استخراج و کالاها و خدمات نهایی است که می توان با این منابع تولید کرد.
زمانی که کالاها و خدمات کافی برای رفت و آمد وجود نداشته باشد، تغییرات برنامه ریزی نشده ای در اقتصاد رخ می دهد و این تغییرات در جهتی عمل میکنند که به بخشهایی از سیستم اجازه میدهند به جلو بروند، بدون اینکه تحت فشار بخشهای کمتر کارآمد قرار بگیرند.
اهمیت گازوئیل و سوخت جت
گازوئیل و سوخت جت برای اقتصاد صنعتی امروزی مهم هستند، زیرا سوخت تقریباً تمام حمل و نقل کالاها در مسافت های طولانی، اعم از کشتی، قطار، کامیون های بزرگ یا هواپیما را تامین می کنند.
دیزل همچنین انرژی بسیاری از تجهیزات کشاورزی مدرن امروزی را تامین می کند و بدون استفاده از تجهیزات کشاورزی مدرن، تولید کلی مواد غذایی به شدت کاهش می یابد.
بدون گازوئیل علاوه بر کاهش تولید مواد غذایی، مشکلات دیگری نیز وجود خواهد داشت، دیزل برای تامین انرژی بسیاری از وسایل نقلیه تخصصی مورد استفاده در تعمیر و نگهداری جاده ها استفاده می شود و بدون توانایی استفاده از این وسایل نقلیه، تعمیر جاده ها دشوار می شود.
بدون گازوئیل و سوخت جت مشکل برق نیز وجود خواهد داشت زیرا خطوط انتقال با استفاده از ترکیبی از وسایل نقلیه زمینی با سوخت دیزل و هلیکوپترهایی که با سوخت جت کار می کنند، حفظ می شود.
بدون انتقال برق خانه ها و دفاتر بدون پنل های خورشیدی و باتری های خود نمی توانند چراغ ها را روشن نگه دارند و پمپ های بنزین برای کار کردن به برق نیاز دارند، بنابراین آنها نیز کار نمی کنند.
در نتیجه بدون گازوئیل و برق فهرست مشکلات بی پایان است...
انرژی سبز خود یک بن بست است، اما یارانه دادن به انرژی سبز می تواند به طور موقت مشکلات دیگر را پنهان کند.
انرژی سبز جذاب به نظر می رسد اما در کارهایی که می تواند انجام دهد بسیار محدود است و انرژی سبز نمی تواند ماشین آلات کشاورزی را به حرکت در بیاورد، نمی تواند توربین های بادی یا پنل های خورشیدی جدید بسازد.
می توان گفت انرژی سبز بدون سوخت های فسیلی وجود ندارد... انرژی های سبز به سادگیِ یک افزونه، برای سیستم فعلی هستند.
دلیل اینکه ما اینقدر در مورد انرژی سبز می شنویم این است که ایجاد باور در مردم مبنی بر امکان وقوع یک انقلاب سبز مزایای موقت بسیاری را به همراه دارد.
مثلا:
بدهی اضافی مورد نیاز برای یارانه دادن به انرژی سبز به طور غیر مستقیم تولید ناخالص داخلی را افزایش می دهد. (محاسبات تولید ناخالص داخلی نادیده می گیرد که آیا بدهی اضافه شده برای تولید کالاها و خدمات اضافه شده به عنوان تولید ناخالص داخلی محاسبه شده است یا خیر)
تولیدکنندگان می توانند وانمود کنند که محصولات آنها (مانند وسایل نقلیه) سال های سال مانند امروز عمل می کنند.
به سیستم آموزشی، حوزه های بیشتری برای ارائه دوره ها (و کسب درآمد) داده شده است.
به شهروندان این امید داده می شود که اقتصاد بی پایان رشد خواهد کرد.
به جوانان امید به آینده داده می شود.
به نظر می رسد که سیاستمداران برای رأی دهندگان کاری انجام می دهند.
متأسفانه تا زمانی که بدهی ناشی از پرداخت یارانه انرژی سبز (پنهان) باشد، آشکار نخواهد شد که بازده این فناوری بسیار کم است.
سیستم کلی تمایل به فروپاشی خواهد داشت و انرژی سبز تنها یک نوار چسب موقت برای پنهان کردن یک مشکل بسیار نگران کننده است که تاثیر آن بسیار کوچک و کوتاه مدت است و نمی تواند از تغییرات آب و هوایی جلوگیری کند.
تنگناهای انرژی یک مشکل رایج هستند
تنگناهای انرژی یک مشکل مکرر هستند تا حدی به این دلیل که از زمانی که انسان های اولیه کنترل آتش را آموختند، جمعیت انسانی افزایش یافته است.
در عین حال منابعی مانند زمین های زراعی، منابع آب شیرین و انواع مواد معدنی در عرضه، بسیار محدود هستند و استخراج با گذشت زمان به طور فزایندهای دشوار میشود (نیاز به ورودیهای بیشتری برای تولید همان خروجی است) زیرا سادهترین منابع معمولاً ابتدا مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.
استخراج سوخت های فسیلی بیشتر برای تامین نیازهای انرژی اقتصاد در حال رشد ممکن است آسان به نظر برسد، اما در عمل اینطور نیست.
در نتیجه تنگناهای (بحران) انرژی می تواند تمدن ها را فرو بریزند...
گاهی جنگ با گروه دیگری در میان است و در چنین حالتی جمعیت تمدن بازنده کاهش می یابد.
مدل استاندارد عرضه و تقاضای اقتصاد به نظر می رسد که قیمت ها در پاسخ به کمبود سوخت فسیلی افزایش می یابد، تنگناهای تامین انرژی اغلب رخ می دهد و هنگامی که آنها رخ می دهند، پاسخ بسیار متفاوت است.
مدل بسیاری از اقتصاددانان بسیار ساده است، بر اساس مدل نشان داده شده در شکل 2، به راحتی می توان این ایده را دریافت کرد که کمبود نفت منجر به افزایش قیمت ها می شود و در نتیجه نفت بیشتری تولید می شود و مشکل حل می شود یا شاید تغییرات راندمان، یا جایگزینی با نوع دیگری از سوخت مشکل را برطرف کند.
وقتی تنگناها ظاهر می شوند وضعیت واقعی کاملاً متفاوت است.
به عنوان مثال افزایش قیمت نفت باعث افزایش قیمت مواد غذایی و در نتیجه افزایش تورم می شود و سیاستمداران می دانند که شهروندان تورم را دوست ندارند و بنابراین به آنها رای نخواهند داد.
در نتیجه سیاستمداران تمایل دارند قیمت ها را پایین نگه دارند و قیمتهای حاصل برای تولیدکنندگان بسیار پایین میآیند و آنها شروع به تولید کمتر میکنند تا بیشتر.
محصولات انرژی از انواع مناسب برای ایجاد هر بخشی از تولید ناخالص داخلی ضروری هستند، اگر به اندازه کافی از انواع محصولات انرژی مناسب برای دور زدن وجود نداشته باشد، چیزی که آن را نوعی فشار دادن می نامند احتمالاً رخ خواهد داد.
در اوایل ممکن است تغییراتی رخ دهد که مصرف انرژی را کاهش دهد، مانند کاهش در تجارت بین المللی و کسب و کارهای بیشتری ممکن است شکست بخورند اما در نهایت، برخی از بخشهای اقتصاد جهان ممکن است ناپدید شوند، مانند دولت مرکزی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 یا ممکن است جنگ (جهانی) رخ دهد.
هنگامی که انرژی کافی از انواع مناسب برای دور زدن وجود نداشته باشد، پخش کردن مقدار کمی که در دسترس است و رقیق کننده کارساز نیست.
به عنوان مثال اگر مردم نیاز به خوردن 2000 کیلو کالری در روز داشته باشند، و اگر منابع غذایی موجود فقط 500 کیلو کالری در روز (به طور متوسط) تامین کند، دادن همین مقدار به همه منجر به گرسنگی همه خواهد شد، به همین ترتیب اگر یک دولت کمونیستی به هر کارگری دستمزد یکسان بدهد، تأخیر و سستی به مشکل بزرگی تبدیل میشود.
تجربه در بسیاری از جاها نشان داده است که دستمزد برابر برای همه، صرف نظر از تواناییها، مسئولیتها یا تلاشهای بومی، به سادگی کارساز نیست. به نوعی، کار مجدانه و مسئولیت بیشتر باید پاداش داده شود.
هنگامی که یک گلوگاه انرژی رخ می دهد (که منجر به تولید بسیار کم کالاها و خدمات تمام شده در کل می شود)، چیزی که من آن را فشار دادن می نامم اتفاق می افتد.
چنین فشاری ممکن است به طرق مختلف آغاز شود، از جمله جنگ، شهروندان عصبانی که دولت را سرنگون می کنند، مشکلات مالی، یا تغییر آب و هوا، برندگان در یک فشردن از در نهایت جلوتر. بازندگان شاهد فروپاشی نهادهای مختلف هستند، از جمله کسبوکارهای شکست خورده و سازمانهای دولتی از بین رفته.
بیشتر مردم ماهیت به هم پیوسته اقتصاد جهانی و روشی که کل سیستم تمایل به تکامل دارد را درک نمی کنند.
کیهان از بسیاری از ساختارهای موقتی تشکیل شده است که هر یک از آنها برای دور ماندن از یک حالت سرد و مرده نیاز به تلف کردن انرژی دارند. همه ما می دانیم که گیاهان و حیوانات به این شیوه رفتار می کنند، اما کسب و کارهای مختلف و سازمان های دولتی نیز برای رشد به انرژی از انواع مناسب نیاز دارند.
آنها بیشتر انرژی خود را از پرداختهای مالی دریافت میکنند که بهعنوان جایگاهدار موقت برای کالاها و خدماتی عمل میکنند که در آینده با استفاده از انواع مختلف انرژی، از جمله نیروی انسانی، انجام خواهند شد.
عجیب است که به دلیل فیزیک شرایط، سازمان های تجاری و دولتی نیز ماهیت موقتی دارند و به نوعی متحول می شوند و از نظر فیزیک همه این ساختارها ساختارهای اتلافی هستند. فیزیکدان فرانسوا رودیر در کتاب خود، ترمودینامیک تکامل، در مورد این نوع گسترده تر از تکامل می نویسد.
در واقع اقتصادها خود ساختارهای پراکنده هستند. من بارها در مورد اقتصاد به عنوان یک سیستم خودسازماندهی که از انرژی نیرو می گیرد و همه این ساختارهای خودسازمانده در نهایت به پایان می رسند.
تاریخ مملو از سوابق اقتصادهایی است که سقوط کرده اند. کتاب چرخه های سکولار نوشته پیتر تورچین و سرجی نفدوف هشت مورد از این اقتصادهای شکست خورده را تحلیل می کند. پس از یافتن منبع جدید یا بدست آوردن آن از طریق جنگ، جمعیت ها تمایل به رشد دارند.
زمانی که رشد جمعیت به چیزی برسد که تورچین آن را ظرفیت حمل مینامد، این اقتصادها به دوره رکود تورمی میرسند. این دوره در نمونه هشت اقتصاد مورد تجزیه و تحلیل 50 تا 60 سال به طول انجامید.
رکود تورمی با یک انقباض بزرگ به دنبال داشت که معمولاً با شکست یا سرنگونی دولت ها و کاهش جمعیت کلی همراه بود.
منطق و برخی محاسبات نشان می دهد که اقتصاد جهان احتمالاً در حال حاضر به یک رکود بزرگ می رسد.
یکی از راههای تخمین زمان وقوع یک انقباض (یا انقباض) بزرگ، نگاه کردن به عرضه نفت است. ما می دانیم که تولید نفت ایالات متحده به اوج خود رسید و در سال 1970 شروع به کاهش کرد و پویایی اقتصاد جهانی را تغییر داد.
این یک دوره رکود تورمی را برای بسیاری از اقتصادهای ثروتمند جهان آغاز کرد. افزودن 50 تا 60 سال به سال 1970 نشان می دهد که یک رکود بزرگ در بازه زمانی 2020 تا 2030 رخ خواهد داد. از آنجایی که این اقتصادهای ثروتمند برای اولین بار وارد رکود تورمی شدند، تعجب آور نخواهد بود اگر این اقتصادها ابتدا به سقوط تمایل داشته باشند.
مطالعات متعددی انجام شده است که تخمین میزند که چه زمانی استخراج سوختهای فسیلی غیرقابلقبول میشود، در سال 1957 دریاسالار هیمن ریکوور از نیروی دریایی ایالات متحده سخنرانی کرد که در آن در مورد ارتباط سطح عرضه سوخت فسیلی به استاندارد زندگی یک اقتصاد و توانایی ارتش آن برای دفاع از کشور صحبت کرد.
وی با توجه به زمان بندی محدودیت های عرضه مقرون به صرفه گفت: اگر استانداردهای فعلی زندگی و نرخ رشد جمعیت در نظر گرفته شود، مجموع ذخایر سوخت فسیلی قابل بازیافت با دو برابر هزینه واحد امروزی احتمالاً در زمانی بین سالهای 2000 تا 2050 تمام خواهد شد.
سردرگمی به این دلیل به وجود میآید که برخی از مردم مایلند باور کنند که قیمت سوختهای فسیلی میتواند به سطوح فوقالعاده بالایی افزایش یابد و این به نوعی امکان استخراج سوختهای فسیلی بیشتری را فراهم میکند. با این حال، همانطور که در بخش بحث کردم، مشکل واقعاً دو طرفه است.
سیاستمداران میخواهند قیمت سوختهای فسیلی را پایین نگه دارند تا از تورم جلوگیری کنند، در حالی که تولیدکنندگان نفت (مانند تولیدکنندگان اوپک پلاس) در صورتی که قیمتها به اندازه کافی بالا نباشد تا نیازهایشان را برآورده کنند، کاهش تولید را انتخاب میکنند.
نکته ای که به راحتی از دست می رود این است که درآمد مالیاتی حاصل از فروش نفت اغلب سهم بزرگی از کل درآمد مالیاتی کشورهای صادرکننده نفت است. به همین دلیل، برای اینکه قیمت نفت برای صادرکنندگان نفت مناسب باشد، باید حاشیه وسیعی را برای پرداخت مالیات در نظر بگیرند.
این مالیات ها برای حمایت از بقیه اقتصاد استفاده می شود. به عنوان مثال، در عربستان سعودی، مالیات ها از برنامه های ساختمانی عظیمی حمایت می کند که برای شهروندان شغل ایجاد می کند، اما ارزش بلندمدت مشکوکی دارد.
این پروژه ها شهروندان را حداقل به طور موقت راضی نگه می دارد. بدون یارانه کافی از درآمد مالیاتی، شهروندان می خواهند دولت ها را سرنگون کنند - نوعی فروپاشی.
مشکلات انرژی به راحتی پنهان می شوند زیرا مدل های علمی در پیش بینی آینده مهم هستند، این مدلها معمولاً گمراهکننده هستند، زیرا عناصر مهمی را در مورد نحوه عملکرد واقعی اقتصاد نادیده میگیرند.
سادهترین مدلها آنهایی هستند که به نظر میرسد میگویند: آینده بسیار شبیه به گذشته نزدیک خواهد بود. این مدل ها نقاط عطف را از دست می دهند. آنها فرض می کنند که رشد ادامه خواهد یافت حتی اگر انتظار می رود استخراج منابع دشوارتر شود. چند نمونه از مدل های بسیار ساده عبارتند از:
پول ذخیره ارزش است. (نه اگر اقتصاد به دلیل ناکافی بودن منابع انرژی کار خود را متوقف کرده باشد.)
پیشبینیهایی که دریافتکنندگان پرداختهای تأمین اجتماعی در آینده میتوانند دریافت کنند، اغراقآمیز است. (برای تولید کالاها و خدمات مورد نیاز سالمندان نیاز به انرژی از انواع مناسب است.
اگر اقتصاد به دلیل محدودیت های استخراج انرژی، کالاها و خدمات کافی تولید نکند، سهمی که مستمری بگیران می توانند دریافت کنند باید کاهش یابد تا کارگران بتوانند از آن بهره مند شوند، به اندازه کافی پرداخت می شود، مزایای تعدیل شده بر اساس تورم برای سالمندان باید بسیار کمتر باشد یا به طور کامل ناپدید شود.)
مدل های آب و هوایی تخمین های بالایی را ارائه می دهند. (این مدلها مشکل دنیای واقعی استخراج سوختهای فسیلی را از دست میدهند. آنها همچنین فرض میکنند که اقتصاد میتواند به طور نامحدود رشد کند، و CO2 آینده را تا حد زیادی اغراق میکند.)
عرضه انرژی آینده بر اساس نسبتهای «ذخیره به تولید تخمینهای بالایی را ارائه میدهد. (مقدار ذخایر اغلب اعدادی مبهم است تا یک کشور صادرکننده نفت را ثروتمند نشان دهد.)
بازده انرژی در مدل های سرمایه گذاری شده ارزش انرژی متناوب باد و خورشید را بیش از حد برآورد می کند. (به راحتی می توان فرض کرد که همه انواع انرژی معادل هستند، اما باد و خورشید متناوب نمی توانند جایگزین گازوئیل و سوخت جت شوند.)
پیچیدگی اضافه شده راه حلی برای مشکلات انرژی ما نیست.
بسیاری از مردم بر این باورند که اگر بتوانیم باهوش تر باشیم، می توانیم مشکل انرژی خود را حل کنیم. ما می توانیم موتورهای کم مصرف تر، آموزش پیشرفته تر و تجارت بین المللی بیشتری را اضافه کنیم.
متأسفانه بسیاری از چیزها به اشتباه پیش می روند که منجر به پیچیدگی انرژی رو به بالا می شود. مشکلات عبارتند از:
تغییرات پیچیدگی با بهترین بازپرداخت معمولاً خیلی زود کشف و اجرا می شود.
در صورت صرفه جویی در هزینه، پیچیدگی افزوده ممکن است منجر به مصرف انرژی بیشتر شود به عنوان مثال، اگر کاهش مصرف سوخت کارکرد آنها را برای تعداد بیشتری از کاربران مقرون به صرفهتر کند، ممکن است خودروهای بیشتری فروخته شوند.
نابرابری دستمزدها به این دلیل است که دستمزدهای پرداختی به کارمندان با تحصیلات عالی و کسانی که در پست های مدیریتی هستند، بودجه کمی را برای پرداخت به کارگران کم ماهر باقی می گذارد.
کارگران با مهارت کمتر به طور غیرمستقیم با کارگران ماهر مشابه در کشورهای کم دستمزد رقابت می کنند و دستمزد آنها را بیشتر پایین می آورند.
واضح است که ما اکنون از مرزهای پیچیدگی عبور می کنیم و به عنوان مثال، تجارت بین المللی به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی برای جهان، ایالات متحده و چین کاهش یافته است.
کشورها اکنون فعالانه در تلاش هستند تا خطوط عرضه را به خانه خود بازگردانند و سفرهای کالا در سراسر اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام کاهش می یابد و باعث صرفه جویی در سوخت دیزل و جت می شود.
اگر رشد ناکافی در عرضه انرژی وجود داشته باشد، بازپرداخت بدهی با بهره مانند یک طرح پونزی عمل می کند.
امروزه اکثر مردم نمی دانند که تا چه حد کل سیستم مالی به افزایش عرضه انرژی ارزان قیمت از انواع مناسب وابسته است. برای تولید کالاها و خدمات نیاز به منابع فیزیکی از انواع مناسب است.
منابعی مانند آب شیرین، مس، لیتیوم و سوختهای فسیلی به مصرف انرژی بیشتر و بیشتری برای تولید همان مقدار نیاز دارند، زیرا ابتدا سادهترین منابع استخراج میشوند.
زمانی که اقتصاد از محدودیت ها دور است، به نظر می رسد اضافه کردن بدهی بیشتر (یا انواع دیگر وعده ها، مانند سهام) تقاضا برای کالاها و خدمات تمام شده را افزایش می دهد و این به نوبه خود باعث افزایش تولید فسیل می شود. سوخت و سایر کالاها بنابراین، برای مدتی، افزایش بدهی در واقع عرضه انرژی را افزایش می دهد.
اما وقتی شروع به رسیدن به محدودیتهای استخراج میکنیم، به جای تولید بیشتر سوختهای فسیلی و سایر کالاها، بدهیهای بالاتر باعث ایجاد تورم میشود. (به عبارت دیگر، پول بیشتر به علاوه عملاً همان مقدار کالا و خدمات تمام شده منجر به تورم می شود)
این موضوعی است که بانک های مرکزی امروز با آن مواجه هستند. بانکهای مرکزی در واکنش به سطح بالاتر تورم، نرخهای بهره را افزایش میدهند، تا حدی برای جبران تورم وام دهندگان، و تا حدی برای رقابتیتر کردن اقتصاد خود در اقتصاد جهانی. ترکیب نرخ بهره بالاتر و تورم بالاتر از بسیاری جهات مشکل ساز است:
شهروندان عادی متوجه می شوند که برای متعادل کردن بودجه خود باید کالاها و خدمات اختیاری را کاهش دهند. این امر اقتصادها را به سمت رکود و نکول بدهی سوق می دهد. برخی از شهروندان دریافتند که برای اولین بار باید برای برنامه های کمک دولتی درخواست دهند.
کسبوکارها کار سودآور با نرخهای بهره و تورم بالاتر را دشوارتر میبینند. کسبوکارها به طور فزایندهای در برنامههای حمایت شده توسط یارانههای دولتی، مانند برنامههای مربوط به خودروهای برقی و باتریها، گسترش مییابند، زیرا کسب سود بدون یارانه دشوارتر میشود.
در ایالات متحده، نکول به خصوص در مورد وام های تجاری املاک محتمل به نظر می رسد.
دولت ها به ویژه تحت فشار قرار می گیرند. بسیاری از آنها متوجه می شوند که درآمد مالیاتی آنها دقیقاً در زمانی کاهش می یابد که شهروندان به برنامه های خود بیشتر نیاز دارند. دولتها همچنین متوجه میشوند که با نرخهای بهره بالاتر، هزینههای بهره بدهیهای خودشان افزایش مییابد.
به نظر می رسد برنامه های یارانه ای به طور فزاینده ای برای فعال نگه داشتن اقتصاد مورد نیاز است. تعداد بازنشستگان نیز سال به سال افزایش می یابد. همانطور که در شکل 6 برای ایالات متحده نشان داده شده است، سطوح بدهی دولت به سمت بالا حرکت می کند.
با همه این مسائل، جهان به طور فزاینده ای مستعد جنگ می شود
احزاب سیاسی، و حتی گروه های درون احزاب سیاسی، به طور فزاینده ای برای توافق بر سر راه حل مشکلات مشکل پیدا می کنند و به نظر می رسد که صحنه برای مجموعه ای از پیامدهای نگران کننده، از جمله بدهی های عمده، دولت های شکست خورده، و حتی جنگ گسترده آماده شده است.
اقتصاد جهانی در دوره 1950 تا 1980 به دلیل افزایش سریع مصرف انرژی توانست به سرعت رشد کند.
اکنون یک گلوگاه انرژی وجود دارد که به نظر می رسد افزایش اخیر در نرخ های بهره احتمالاً حباب های بدهی را می شکند، آنها حتی ممکن است برخی از اقتصادهای بزرگ را با برنامه های بازنشستگی برای شهروندان خود از بین ببرند.
در شکل 4، افزایش قابل توجه نرخ بهره تا سال 1981 با افزایش عظیم مصرف انرژی در جهان در دوره 1950 تا 1980 مطابقت دارد (شکل 5).
افزایش سریع مصرف سوخت فسیلی در شکل 5 دلیلی بود که اقتصاد توانست به همان سرعتی که در دوره 1950 تا 1980 رشد کرد، رشد کند و افزایش نرخ بهره مانند ترمز بر اقتصاد عمل کرد و قیمت نفت را کاهش داد.
اتحاد جماهیر شوروی بیشترین آسیب را از این قیمت های پایین نفت متحمل شد. همچنین یک حکومت کمونیستی داشت که در مقایسه با سرمایه داری خوب کار نمی کرد و در نهایت دولت مرکزی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 سقوط کرد.
اکنون، افزایش نرخ بهره طی سالهای 2022 و 2023 در شکل 4 با وضعیت بسیار متفاوتی مطابقت دارد، استخراج سوخت های فسیلی، و به ویژه نفت سنگین مورد استفاده برای تولید سوخت دیزل و جت، دیگر به سرعت در حال رشد نیست. در عوض، آنچه در حال رشد بوده، بدهی است، به ویژه بدهی دولت.
شکل 6 بدهی دولت ایالات متحده را تا آوریل 2023 نشان می دهد. بدهی دولت ایالات متحده در سال 2020 افزایش یافت و همچنان به سرعت در حال افزایش است.
تعطیلی مشاغل در سال 2020 و وقفه در سفرها باعث کاهش قیمت نفت شد و بهانه خوبی برای بدهی بیشتر دولت فراهم کرد. تمام این بدهی قدرت خرید را افزایش داد، اما در واقع کالاها و خدمات زیادی تولید نکرد. در عوض، حباب بدهی را اضافه کرد.
به طور مشابه سرمایه گذاری در انرژی سبز تقریباً بی فایده به طور موقت تولید ناخالص داخلی را افزایش داد، اما عمدتاً حباب بدهی بزرگی را اضافه کرد. افزایش نرخ بهره احتمالا این حباب های بدهی را می شکند.
ایالات متحده و سایر کشورهای ثروتمند نیز برنامه های بازنشستگی را برای سالمندان در نظر گرفته اند. اینها به عنوان بدهی تلقی نمی شوند، اما به منابعی از انواع مختلف بستگی دارند که برای تغذیه، پوشاک، و سرپناه برای ارتش در حال رشد بازنشستگان در دسترس هستند.
اگر گازوئیل کافی برای تولید کالاها و خدماتی که امروزه تولید می شود وجود نداشته باشد، اگر پرداختی به بازنشستگان به میزان قابل توجهی کاهش پیدا نکند، احتمالاً مشکل بزرگی وجود خواهد داشت.
اگر بازنشستگان سهم نامتناسب زیادی از کاهش عرضه کالا و خدمات داشته باشند، دیگر شهروندان ناراضی خواهند بود.
برخی خواهند گفت: چرا کار کنیم اگر بازنشستگان حقوق بازنشستگی بیشتر از ما که هنوز کار می کنیم؟
بنابراین، به نظر می رسد جهان به طور فزاینده ای در وضعیتی قرار می گیرد که در آن فشار بیشتری رخ خواهد داد و دولت های بزرگ، به ویژه آنهایی که برنامه های بازنشستگی برای شهروندان خود دارند، به ویژه آسیب پذیر به نظر می رسند.
هیچ کس متوجه نشد که در دوره 1950 تا 1980 یک افزایش سریع موقت در مصرف سرانه انرژی وجود داشته است (شکل 5) که منجر به جهش موقت در نرخ بهره اوراق قرضه شده است، این افزایش موقت در نرخهای بهره باعث شد برنامههای بازنشستگی بسیار عملیتر از آنچه در بلندمدت واقعی هستند به نظر برسند.
به نظر من مشکل حباب های بدهی و طرح های بازنشستگی سخاوتمندانه غیرقابل تحمل بسیار گسترده است، تحلیلگران از همه نوع، ترمزهای پنهان اقتصادها را که ناشی از منابع انرژی ناکافی از انواع مناسب، نسبت به افزایش جمعیت است، از دست داده اند.
فروپاشی حداقل برخی از دولت های مرکزی ممکن به نظر می رسد. شاید بتوان برخی از این فروپاشی ها را با عقب نشینی در برنامه های تحت حمایت دولت، به ویژه برنامه های مربوط به سالمندان و کسانی که کار نمی کنند، به تعویق انداخت.
اما حتی جدای از مشکل بازنشستگی، مشکلی وجود دارد که بسیاری از بدهی ها قابل بازپرداخت نیستند در اقتصادی که مجبور به کند شدن است و بسیاری از وعده های دیگر نیز بیهوده می شوند.
به عنوان مثال ممکن است مشتقات نتوانند طبق برنامه پرداخت کنند.
اگر مشکلاتی در تامین ناکافی مواد ضروری وجود داشته باشد، احتمالاً به ارزش دارایی ها سرازیر می شود، برای مثال مزرعهای که نمیتواند برای تجهیزات کشاورزی خود سوخت بخرد، به نوعی ارزش چندانی ندارد، زیرا کارگران با ابزارهای ساده مانند بیل نمیتوانند غذای زیادی تولید کنند و به همین ترتیب یک کارخانه با خطوط عرضه دائماً شکسته ارزش زیادی ندارد.
این قدرت برتر به معنای واقعی از طریق ماهیت خودسازمانده اقتصاد، به نوعی بر جهان امروز تأثیر می گذارد.
کتاب Rare Earth: Why Complex Life Is UnCommon in the Universe نوشته وارد و براونلی، توضیح می دهد که زندگی نمی توانسته است به سرعت روی زمین اتفاق بیفتد و تنها به صورت تصادفی اتفاق افتاده باشد، شاید همه چیز متفاوت از آنچه ما انتظار داریم پیش برود.