کسانی هستند که معتقدند شیوه زندگی کنونی ما با هیچ تهدید کوتاه مدتی مواجه نیست ادامه خواهد داشت، در این دیدگاه، هر گونه مشکل وجودی - اگر زمانی ایجاد شود - با فناوری های جدید رفع خواهد شد.
برخی دیگر تصور می کنند که خطر فروپاشی تمدن واقعی است و می توان به آن پرداخت.
آنها ممکن است بر این باور باشند که این تهدیدها شامل تغییرات آب و هوایی، چالش میکروبهای در حال تکاملی است که آنتیبیوتیکها را بیفایده میکنند، و افزایش سمیت بیوسفر به دلیل انتشار مواد شیمیایی سمی جدید توسط انسان.
این گروه دیوانهوار راهحلهایی را ارائه میدهد که تقریباً روزانه از دانشگاهها و آزمایشگاههای تحقیقات صنعتی جهان منتشر میشوند.
راهحلهایی که ارائه میشوند معمولاً به یک مسئله مجزا مانند انرژی بدون کربن میپردازند.
اخیرا سوزاندن پودر آهن را پیشنهاد شده است، وقتی کسی در مورد این راه حل می خواند، بیشتر و بیشتر شبیه یک شوخی به نظر می رسد، البته مقدار زیادی آهن وجود دارد.
اما ما باید تولید پودر آهن را به طور چشمگیری افزایش دهیم و این برای تولید اکسید آهن است سپس میتوانیم با استفاده از هیدروژن، آهن را تجدیدپذیر کنیم تا اکسیژن اکسید آهن را از بین ببریم و دوباره آهن دریافت کنیم.
البته فرض بر این است که هیدروژن سبز مورد استفاده با استفاده از انرژی های تجدید پذیر ساخته شده است و حتی اگر مقدار هیدروژن سبز لازم برای استفاده گسترده از بازیافت اکسید آهن در دسترس قرار گیرد - که یک کشش واقعی است - ذخیره و انتقال هیدروژن یک کابوس است زیرا به عنوان کوچکترین مولکول در جهان، به راحتی و به طور مداوم از هر چیزی نشت می کند.
شما هر امیدی به ذخیره اقتصادی آن داشته باشید به این معنی است که باید در دمای منفی 423 درجه فارنهایت به مایع تبدیل شود.
به خاطر داشته باشید که صفر مطلق که در آن تمام حرکت مولکولی از نظر تئوری متوقف می شود، منفی 459.67 درجه فارنهایت است و رسیدن به این دما بسیار انرژی بر می باشد.
یاد لطیفه (جُک) کشیش، مهندس و اقتصاد دانی می افتم که در جزیره ای بیابانی با هم سرگردان شده اند؛ آنها به غذا نیاز دارند و منبع منطقی آن ماهی است، کشیش پیشنهاد می کند که همه آنها برای ماهی دعا کنند و مهندس ساخت یک تور ماهیگیری با مواد موجود در جزیره را توصیه می کند و این اقتصاد دان لحظه ای تأمل می کند و سپس می گوید: ماهی را فرض کنید.
این همان چیزی است که بیشتر راه حل ها برای فروپاشی تمدن به آن می رسند.
به عنوان مثال، انرژی همجوشی یک محیط ژئوپلیتیکی با ثبات را در نظر می گیرد که قادر به تامین مالی، ساخت و اجرای زیرساخت های پیچیده انرژی است و انرژی های تجدیدپذیر هم همینطور.
به اصطلاح کشاورزی عمودی در شهرها، پایتخت را برای ساخت ساختمانهای تحت کنترل محیطی فرض میکند که از منابع عظیم آب، کود و برق استفاده میکنند در حالی که روی املاک و مستغلات با ارزش بالا نشستهاند.
برای تحقق راه حل های مختلف، ما باید دسترسی مداوم به مبالغ هنگفتی از سرمایه، ثبات ژئوپلیتیک، منابع فراوان برای عبور از هر نوع گذار و جوی که ما را در یک تغییر فاجعه بار ناگهانی که منابع غذایی و چالش ها را تضعیف می کند فرو نبرد، فرض کنیم.
با محدودیت های زیرساخت های موجود، باید فرض کنیم که تهدیدات متعددی که در رابطه با کاهش سوختهای فسیلی، آب و خاک حاصلخیز و مسمومیت مداوم هوا، زمین و آب با آن مواجه هستیم، با موفقیت برطرف خواهند شد.
با این حال، هیچ یک از راه حل ها به اصل موضوع نمی پردازند.
من (نویسنده مطلب) قلب این موضوع را افزایش مصرف (و در نتیجه استفاده از انرژی و منابع) می دانم.
کاهش چشمگیر مصرف صرفاً در چنین برنامههایی برای آینده نیست، مگر در میان گروههایی که از چیزی که بهطور تعبیری به عنوان رشد مجدد شناخته میشود، حمایت میکنند.
منظور از رشد منفی همان رشد منفی اقتصاد دان ها است که این به معنای استفاده کمتر از مواد و انرژی در طول زمان است.
همانطور که رئیس اقتصاددانان وضعیت پایدار، مرحوم هرمان دالی، بارها و بارها به ما گفت، تمدن بشری به هر طریقی به یک اقتصاد حالت پایدار دست خواهد یافت.
یا برای آن برنامه ریزی خواهیم کرد و طرحی را اجرا خواهیم کرد که ما را به عنوان یک جامعه جهانی به طور متوسط به کمتر از آنچه امروز مصرف می کنیم سوق دهد یا، طبیعت مسیر خود را طی خواهد کرد و ما به سطح مصرف ثابتی سقوط خواهیم کرد، احتمالاً به میزان قابل توجهی کمتر از آنچه در صورت انتخاب مسیر برنامه ریزی شده رخ می دهد.